خانم فرناز زینی وند
خیلی خوشحالم از اینکه به این مسیر هدایت شدم این گروه و این دوره دقیقا چیزی بود که به دنبالش بودم
داشتن یک استاد ناب از جنس خدا و با آگاهی های فرازمینی، داشتن پشتیبان های عالی که از عشق فرازمینی ان
و گروهی که به دور از حاشیه و بودن در ماتریکس به دنبال آگاهی های ناب ان که هر کدوم دستی از دست های خداوند هستن بر روی زمین
من همیشه حس و حال عجیبی داشتم حس اینکه متعلق به زمین نیستم به دنبال چیزی فراتر از زمین بودم جایی که بهش تعلق داشتم
دوره تله پاتی پلاس دقیقا منو جایی که میخواستم برد ولی شرط رسیدن به اونجا این است که هوش های IQ ،PQ ،EQ و FQ رو تقویت کنیم هرکدوم از این جلسات پراز آگاهی های ناب هستند
وقتی به جلسه ی MQ رسیدم دقیقا پله ای بود که می تونست منو پرتاب کنه به ماورا جایی که عاشقش بودم تمرینات این دوره و روزه هایی که داشت معرکه بود باعث شد حالات شگفت انگیزی رو تجربه کنم
تجربه ی اول من این بود که ما چند نفر بودیم در جایی فراتر از زمین جسم نبودیم نور بودیم اما همدیگر رو حس میکردیم دست تو دست های هم داشتیم و حلقه تشکیل داده بودیم و به زمین عشق و نور می فرستادیم تجربه ی شگفت انگیزی بود
به قدری بعد از اون فرکانس من بالا رفت که برای منی که در مرحله ی ۴ فراسو گیر کرده بودم با کمک خانم همتی با اقدام عملی تونستم از مرحله ۴ رد بشم و بعد ۵ برسم
بعد فهمیدم به راحتی میتونم خواسته هامو محقق کنم اما من به دنبال چیزی فراتر بودم من به دنبال عشق و نور الهی همون تجربه ی ماورایی بودم
تمام خواسته هامو که به دست بیارم بعدش چی؟
ما درون هدف ها و رویامون رسالتی بر دوش داریم ما به روی زمین نیومدیم که فقط غم و رنج تجربه کنیم و بعد که بر این ها غلبه کردیم و به هدف رسیدیم به بهشت بریم نه..!
مقصد والاتر از این حرف هاست هدف عشق شدنه، نور شدنه، خود خداشدنه
تجربه ی ماورایی من مثل بادکنک بود رفت بالا جایی بالاتر از آسمان ها دید همه چیز نور و عشق است و خواست برای همیشه ماندگار شود
اما بادکنک متعلق به زمین بود باید برمیگشت از شدت عشق زیاد اون بالا ترکید پوچ شد ،تهی شد، هیچ شد
ولی درونش بذری داشت که هنوز سرشار از عشق و نور بود که دوست داره دوباره اوج بگیره و به جایگاه ورایی خودش برگرده
اما برای نور شدن باید تاریکی زمین رو تجربه کنه اون بذر پوسته ی محافظ داره اما این فشار تاریکی زمین نباید بهش نفوذ کنه
بعد از عشق شدن ورایی شدن نباید به دل کوه و جنگل و تنهایی بره و سالک بشه
باید لوبیای سحر امیز بشه رشد کنه تنومند بشه ریشه هاش محکم بشه تو دل زمین که شاخ و برگ بده بره اون بالاها اون شاخ و برگ ها پر از آگاهی است و‌شروع به میوه دادن می کنه
و بقیه میتونن از میوه ها بچینن و‌بخورن و‌سرشار از آگاهی بشن و این یعنی رسالتت
نباید مثل بادکنک فقط بری اون بالا که فقط خودت عشق و‌نور الهی بشی مثل لوبیا جوانه بزن
مثل خرگوشی بازیگوش اینور و اونور می دویم غافل از اینکه خدا با قلابش محکم مارو گرفته
باید به پذیرش برسیم به اینکه همه ما برای انجام رسالتی بزرگ روی زمین اومدیم و ذوق و شوق و‌سپاس داشته باشیم اونوقت رسیدن به خواسته های زمینی مون هم آسون‌تره
فرمت صوتی
در این مورد یک بازخورد بنویسید