خدا را اینگونه دیدم استاد امیر همتی پادکست شماره 4
پیشنهاد ویژه استاد امیر همتی
پادکستی که روبری شماست توسط الهامات قلبی بر من خوانده شدند و جز آرامبخش ترین موزیک مثبت میباشد
من پیام رسانی هستم که این پیام عشق را به گوش شما میرسانم.
هر آنچه در پادکست های برگزیده گفته میشود
منابعی از مطالب قرآن و باور های توحیدی است که در مسیر درک آموزش قانون جذب ، درک موفقیت و خوشبختی به آن نیاز داریم.
دسته بندی این پادکست ها به بخش های انگیزشی ؛ الهام بخش و آرامش بخش میباشد که با ظرافت بسیار بالایی برای اولین بار در جهان قوانین قرآنی و لایف استایل یکتاپرستی و موفقیت با یکدیگر به اتصال میرسند و شاهکار هنری را خلق میکنند که جان هر شنودنده ای را به پیغام جانان متصل میکند .
با گوش جان سراغ این کلمات ملکوتی برویم.
پادکست خدا را اینگونه دیدم
روزهایی رو به خاطر دارم که آتئیست و خدا نا پرست بودم .
از وقتی پرده از چشمانم برداشته شد ؛ خدا را بر سر انگشتان تب آلودم لمس کردم و او را در همه احوال جهانم با علم نوین نظاره کردم
این پادکست خاطره واقعی من و دوستم است ک هدر کتاب فراسوی شفای زندگی به طور مفصل بیان کردم
ایمانی که که در این پادکست شما را در بر میگیرد وصف نشدنی است
خدا را اینگونه دیدم
نگاهش را سمت من انداخت
چشمانش را گرد کرد و گفت
تا کی در توهم به سر می بری ، خدا سالهاست مرده است
مگر خدایی هست
مگر تو خدا را دیدی
به او لبخندی زدم به چشمانش خیره شدم نگاهش را دزدید
با صدایی آرام گفتم راستش را بخواهی
من خدا را می بینم
خدا را اینگونه دیدم
چشمانش گرد شد
به من خیره شد
سراپا گوش بود تا بشنود
جملات بر زبانم جاری شدند آنقدر سریع که بارها و بارها از گفتن آنها جا ماندم
- او خدایی نیست که دیگران توصیفش کردند
- او خدایی نیست که همه از آن می ترسند
- او نمی تواند عشق نباشد وقتی تو عشق را می گسترانی
- او نمی تواند صلح نباشد وقتی تو با خودتو جهانت در صلحی
- او نمی تواند کمکت نکند وقتی تو می خواهی جهان را گسترش دهی
- او همانی تصویری می شود که هم اکنون درر زندگیت مجسم کردی
- او چیزی می شود که تو آن را باور داری.
وسط حرف هایم پرید و گفت : خدایی نیست چون عدالتی نیست
کدام عدالت
خدا را اینگونه دیدم
وقتی می بینم دو سوم جانداران دیگر برای حفظ حیات یکدیگر را می خورند
وقتی این همه انسان از گرسنگی می میرد
وقتی کودکی فلج به دنیا می آید
وقتی جنگ هست سیل هست زلزله هست
سونامی هست ، بیماری هست
به من نگاه کرد . چشم هایش برق می زد
با لبخندی دلنشین صحبت هایش را تایید کردم
ادامه دادم
خدا همه چیز می شود همه کس را
- هم بیماری است هم سلامتی
- هم عشق است هم نفرت
- هم جنگ است و هم صلح
- هم فقر است و هم سیلان ثروت
- هم زلزله و سونامی و سیل هست و هم امنیتی آرامش بخش
خدا خالق تمام این تضاد هاست
اما نه برای همه سلامت و ثروت و صلح است و نه برای همه فقر و بیماری و نا امنی او همانی می شود که ما در زندگیمان باورش کردیم
او تک تک انتخاب های توست
او هرگز انتخاب های تو را قضاوت نمی کند
برای تو هیچ اجباری نیست که او را عبادت کنی و یا به او ایمان داشته باشی
او فقط می خواهد با ستایشش عشق ورزیدن واقعی را بیاموزی
او فقط می خواهد با تضاد نا امنی و جنگ و هجوم و فقر تو ثروت و سلامت و صلح و آرامش را بهتر درک کنی.
مسخ چشمان من شده بود چشماش بیشتر برق می زد
آرامبخش ترین موزیک مثبت
خدا را اینگونه دیدم
ادامه دادم
راستی پی برداه ای ما 9 میلیارد خدا در ذهن انسان ها داریم اما خدا ی واقعی یکتای واحد دوست داشتنی است من خدا رو درون همین صحبت های ساده پیدا کردم وقتی باورش کردم که فهمیدم او بیشتر از من ذوق دارد که موفق شوم خدای دوست داشتنی ما می داند ما لایق بهترینها هستیم برای همین بارها و بارها می گوید صد بار اگر توبه شکستی باز آ برای همین می گوید بخوان تا تو را اجابت کنم نازنین بنده ی من آری .
من خدا را می بینم
- خدا را در سپاس گزاری شبانه دیدم وقتی که به من گفت
من آرام ترین نوا هایت را میشنوم مرا فریاد نزن
- خدا را در چشمان پسری دیدم که وقتی بادکنکش ترکید گریه نکرد
- خدا را در دستای دختر بچه ای دیدم که دویید
و میوه هایی که مادرش خریده بود را در جواب لبخند من هدیه کرد
- خدا را دستان لرزان پیرمردی دیدم که
قدرت بی نهایت داشت برای آرامش برای امید برای بخشش
- خدا را تو آن لحظه ی سقوطم از کوه دیدم
که پام به درختچه گیر کرد و دوباره زندگی رو از سر گرفتم
- خدا را در آن لحظات اوج نا امیدی
که در گوشم خواند لا تقنطوا من رحمت الله
- خدا را در لحظات اوج ذوق و شادی دیدم
زمانی که میخواستم با من بخندد
زمانی که هدیه ای را دریافت میکردم
و یا زمانی که انتظار نداشتم کارم اینقدر خوب پیش برود
زمانی که کسی ناگهانی مرا میبوسد
- خدا را دیدم که با هر اتفاقی درست در من نبض میزند
و میگوید لا تخف لا تحزن ( نترس من هستم نگران نباش من هستم )
- خدا را در آن روزهایی دیدم که همه دست رد بر سینه ام زدند
اما خدا پای ثابت تمام بهانه هایم ماند زیر شانه ام را گرفت و گفت تو بخواه تا من فدایت کنم
- خدا را تو لحظه های سکوت خاموشی شب دیدم
وقتی تمام کهکشان با هم میگفتند سبحان الله
- خدا را وقتی دیدم که با این مسیر رستگاری آشنا شدم
هدایت شدم برگزیده شدم آیا چیزی هست که بخواهم و بدستش نیاورم
- خدا رو در قلبم دیدم همانجایی که امروز میفهمم مرکز فرمان به مغز است
- در جایی که با حسم تمام الهامات را میفهمیدم
انسانها
به وجودم قسم من خدا رو در تولد هر نوزاد میبینم وقتی که هنوز از شگفت آوری ما آدما نا امید نشده است
انسانها
من خدا را می بینم
من خدا رو در زندگی زنبورها دیدم وقتی کیلومتر ها دور از کندو بودند
و بدون هیچ فناوری مکان نمای خاصی باز به کندو بازمیگشتند
من خدا رو تو شجاعت اون بچه کنجشکی دیدم که
هنوز پرواز بلد نبود اما از ارتفاع درخت پرید چون به قدرت بالهاش اطمینان داشت
من خدا رو وقتی دیدم که جوجه ها بدون مادر سر از تخم بیرون آوردند
و آب خوردند و سرشان را بالا گرفتند بدون اینکه خفه بشوند
راه رفتند بدون هیچ آموزشی غذا پیدا کردند بدون هیچ زحمتی
چه کسی این ها را به جوجه ها یاد داده بود
من خدا را در تولد گوسفندی دیدم که مادرش را ندید
اما به هر دو پایه ای که میرسید سرش را خم میکرد که از آن شیر بخورد
چه کسی به او گفته بود که هر دو ستون کنار هم میتواند جایی برای شیر خوردنت باشد
من خدا را در زندگی بچه روباهی دیدم که با پای شکسته چندین ماه در غاری گوشه نشین بود
اما زنده مانده بود چون غذایش را عقاب برایش از آسمان می انداخت آری درست جلوی در غار
من خدا را وقتی دیدم که فهمیدم حتی یک تک سلولی میتواند با من حرف بزند
میتواند حسش را به من نشان دهد و حتی با جملات من واکنش نشان دهد
من خدا را وقتی دیدم که وقتی کلمات آرامش بخش را روی بلور آب نوشتند
تمام ساختار آب تغییر کرد و از کلمات اثر گرفت
من خدا رو وقتی دیدم که در اولین آیه بر پیامبرش گفت : بخوان ، با نام پرودگارت
همان کسی که تو را خلق کرد بر تویی که خط بلد نیستی همه چیز می آموزد
من خدا رو در وقتی دیدم که فهمیدم که حیوانات
گیاهان هم میخندندو هم گریه میکنند و هم احساس دارند
من خدا رو در جمع صمیمی حیوانات مزرعه ها دیدم وقتی اینقدر با هم مهربان و راحت اند
وقتی که با هم در صلح زندگ میکنند وقتی که تا هستند لذت میبرند
من خدا رو تو چشمان اون جوانی دیدم که 77 روز بدون دیدن ساحل در دریای بیکران زنده موند
من خدا رو در آیات قرآنش پیدا کردم وقتی که مرا تاج پادشاهی هدیه داد و کیهان را مسخر اراده ام کرد
من خدا رو در قوانین ثابتش دیدم که برای هیچ کسی آن را نشکست و هیچ تحویلی درآنها انجام نداد
من خدا رو وقتی دیدم که فقط وقتی میخوام قوی تر شم گریه میکنم
درست مثل الان
توجه : برای پخش موزیک لطفا روی ” دکمه پلی ▶ ” زیر کلیک کنید و از موزیک لذت ببرید !
دانلود صوتی پادکست شماره 4 (خدا را اینگونه دیدم)
دیدگاه و نتایچ و تجربیات ارزشمند خودتان را ، زیر همین محصول برای هزارن نفر کامنت بگذارید.
سلام دوستان بسیار عالی هست این پادکست توصیه می کنم از دست ندین و تا خداخودش رو به قلب مهربونتون هدیه بده …????????????????